ثبت وبلاگ
پسرم..
نمی دونم دقیقا چه روزی و در چندسالگی این پست رو میخونی و تموم مطالب وبلاگت رو چک میکنی ولی امیدوارم دیدنشون برات هیجان انگیز و لذت بخش باشه.
امروز 1395/3/18 6ماه و هشت روزه که همراهمی ولی هنوز آرزوی دیدن روی ماهت رو دارم و برای اون لحظه روز شماری میکنم عزیزم.
امروز تصمیم گرفتم این وبلاگ رو برای ثبت تموم عکس های زندگیت راه اندازی کنم فکر میکنم بعد مدتی یه کلکسیون جالب از تموم لحظات شیرین برات به یادگار بمونه.
تموم تلاشم رو میکنم که چیزی از قلم نیوفته.
دوست دارم
مادرت
بدون عنوان
اولین دمپایی عمرت اولین ماشین برقی که سوار شدی 1396/9/10 عروسی دایی/اولین باری که رفتی سرزمین عجایب/با بابا جون تنهایی وقتی مامان آرایشگاهه ...
همه چی درهم
وقتی هومان دوست نداره با لباسای جدیدیش عکس بگیره دیگه بزرگ شدی از رو سبد اومدی پشت فرمون هومان شیطونیاش برگشتن آینه قدی رو سرت ، آخرین شیطونی خطرناکت که خدا رحم کرد و منجر به این خراش سطحی شد وقتی انقد گریه میکنی و اذیتم میکنی که مجبوووور میشم.... ...
نویسنده :
فاطمه
18:59
تولدت مبارک عشق مامان
انقد بازیگوش شدی و اذیت میکنی که واقعا این چند ماه نتونستم عکسهاتو آپلود کنم الانم خوابوندمت که تونستم بیام نمای کلی از دیزاین اصلی تولدت: اینم از میوه آرایی مامان جون واسه پسر گلم همه ی هدیه هات تو روز تولدت اینم شکلات و دسر و کاپ کیک کار دست مامانی اینم گیفت تولدت واسه بچه ها و گیفت برای هر خونواده هومان فردای تولد با همه ی هدیه هاش ...
نویسنده :
فاطمه
18:10
من و بامزه گی هام
وقتی یهویی چشمت خورد به دوربین که میخواستم یواشکی ازت عکس بگیرم ...
اولین تاب سواری عمرت تو پارک شاهد
همون روز : من و گل های بهاری اولین باری که با هم رفتیم پارک بانوان هرچی صدات میزدم که سرتو بالا بیاری تا عکس بگیرم نگاه نمیکردی قربونت نجابتت بره مامان که از خانوما خجالت میکشیدی ...